خلاصه کتاب

باهار دختر کوچکی است با موهایی به رنگ انار. او یک زباله گرد است. در میان زباله‌ها جعبۀ آدامسی پیدا می‌کند که رویش نوشته: آدامس چهارشنبه‌های خوشبختی. او نمی‌داند کدام روز هفته است؟ برای اینکه بداند چهارشنبه کی است از افراد مختلفی سؤال می‌کند. هر کدام از افراد، گرفتاری‌های مختلفی دارند. مثلاً ماهیگیری که دلش می‌خواهد ماهی زیاد بگیرد یا مردی که دلش می‌خواهد بال در بیاورد تا به فرودگاه برسد. باهار آرزو می‌کند آرزوی همۀ آنها برآورده شود. این اتفاق می‌افتد، اما آخر شب همه به‌سراغش می‌آیند و اعتراض می‌کنند. مثلاً مرد بالدار می‌گوید نمی‌تواند با بال به اداره برود. باهار همه را به وضعیت اولیه بر می‌گرداند. تازه آن وقت است که یکی از آنها جواب سؤال باهار را می‌دهد و می‌گوید که چهارشنبه بوده است. روز برآورده‌کردن آرزوها تمام شده و باهار متعجب است که چرا آدم‌ها آرزوهایشان را دوست ندارند. 

قابلیت اقتباس