خلاصه کتاب

غولماز یک غول دختر است. سرزمین او قوانین خاصی دارد. در آنجا دختر و پسر باید به سربازی بروند. در روز آخر سربازی جادوگرها بچه های خیالی درست می کنند و غول های سرباز باید آن‌ها را در زمان کوتاهی بخورند، تا بعداً برای خوردن آدمیزاد واقعی آماده شوند.

غولماز حاضر نیست بچه خیالی را بخورد و او را پنهان می کند. اگر غول‌های دیگر این ماجرا را بفهمند اعدامش می کنند. 

غول‌های سرباز در ماجرایی دیگر یک شکارچی را دستگیر کرده‌اند و می خواهند او را بخورند. 

غولماز با کمک آدیماغ ( بچه خیالی) شکارچی را نجات می دهد و از شهر غول‌ها فرار می کند. 

دیو سپید غولماز را جادو می کند اما آدیماغ شیشۀ عمر دیو را پیدا می کند. قانونی هست که یابندۀ شیشۀ عمر دیو می تواند دیو سپید را از بین ببرد و رییس جمهور غول‌ها شود. 

غولماز رییس جمهور می شود اما دیو را از بین نمی برد و شیشه عمر را پیش خودش نگه می دارد. با راه افتادن جنگ، اداره کشور سخت می شود. غولماز و دیو سپید هم آرام آرام عاشق هم می شوند.

قابلیت اقتباس