تنها گزینه پیشرو، وفاداری به داستان است
وفاداری
به اثر اصلی، موضوعی بحثبرانگیز در حوزه اقتباس است و صاحبنظران دو حوزه آثار
ادبی و آثار نمایشی هرکدام نقطه نظرات خود را دارند. مصطفی خرامان، نویسنده و
منتقد حوزه داستاننویسی در این یادداشت وفاداری را از منظر داستان بررسی میکند.
سینما
طرفداران زیادی دارد و تعداد تماشاگران فیلمهای سینمای میتواند درمجموع به راحتی
بیشتر از تعداد خوانندگان کتابها در دنیا باشد؛ در حالی که تعداد کتابهای منتشرشده
بسیار بیشتر از فیلمهای سینمایی ساختهشده است. این مسئله البته میتواند ناشی از
هزینه تمامشده تولید هرکدام از آنها هم باشد. در حالی که برای یک کتاب به 20 تا
حداقل 50 میلیون سرمایه نیاز است، یک فیلم با بودجهای کمتر از 5 میلیارد تومان
نمیتواند تولید شود و انتشار کیفیت قابل قبول هم از آن داشت.
اما
به جرئت میتوان گفت اثرگذاری ادبیات در این میان عمیقتر و ماندگارتر از اثری است
که سینما از خود بهجا میگذارد. فیلمسازان موفق، چه آنها که در حوزه اقتباس
فعالیت میکنند و چه آنهایی که خود مؤلف هستند، در وهله اول مطالعه دارند و این
مطالعه در هر جهتی که باشد، به نحوی آثار آنها را تحتالشعاع خود قرار میدهد؛ ولو
اینکه در محصول نهایی اسمی از اثر ادبی الهام گرفته وجود نداشته باشد.
مطالعه
بالای کارگردانهای آثار نمایشی مانند فیلم و انیمیشن و تئاتر همیشه تأثیر مثبت بر
روی محصولات آنها دارد. اگر در بین کارگردانها بررسی انجام بگیرد، شاهد این حقیقت
خواهیم بود که کارگردانان موفق اغلب کتاب زیاد میخوانند و به همین جهت با قصه
آشنایی بیشتری دارند. آنها راهورسم قصهگویی و داستانپردازی را از کتابها و
نویسندههای آنها آموزش میبینند و میتوانند خودشان نیز این نقش را ادا کنند.
نتیجه هم موفقیت فیلمها و فروش بالای آنها.
در
حالی که در کارگردانهایی که مطالعه کمی دارند، اثر داستان نیز کمرنگتر خواهد
بود و درنتیجه اثر نمایشی جذابیت کمتری خواهد داشت. بنابراین میتوانیم قصه را
فارغ از اینکه اقتباسی باشد یا نباشد، معیار اصلی برای کیفیت اثر سینمایی در نظر
بگیریم. هیچکاک، کارگردان موفق سینمای هالیوود هم گفته است: «وقتی میخواهی فیلم
بسازی ابتدا باید داستان تعریف کنی.» بنابراین وجه مشترک بین سینما و ادبیات و
آنچه کیفیت هر دو را بالا میبرد داستان جذاب است.
اما
در رابطه با اینکه اثر اقتباسی چطور میتواند کیفیت خود را بالا ببرد، تنها گزینه
پیشرو وفاداری به داستان است. یکی از چالشهایی که با آن روبهرو هستیم، وجود
کارگردانهایی است که در عین کارگردانی نویسندگی هم میکنند و اغلب عنوان «نویسنده
و کارگردان» را زیاد شاهد هستیم. قطعاً کارگردانان موفقی هستند که توانستهاند در
هر دوی این تخصصها به استادی برسند اما لزوماً این کیفیت بالا برای همه صدق نمیکند.
داستاننویسی اصول و تکنیکهای خاص خودش را دارد و مهارت در هردو حوزه کارگردانی و
نویسندگی دشوارتر از چیزی است که به نظر میرسد.
یک
نویسنده زحمت زیادی میکشد تا درنهایت جامعه ادبی اثر او را قابل قبول بداند. در
حالی که کارگردانی ممکن است همان کتاب را بخواند و بگوید «این ایده خوب است ولی
فلان جایش را دوست ندارم.» درواقع با این کار ایده را از کتاب وام میگیرد و در
عمل چیز دیگری از آن میسازد. این دیگر اقتباس نیست. وجود آثار به اصطلاح اقتباسی
نشان میدهد ما معنی اقتباس را گم کردهایم. اقتباس این نیست که آنِ داستان را
بگیری و بعد هر تغییری خواستی روی آن اعمال کنی.
کارگردان
اقتباسی باید به اثر ادبی وفادار بماند. این وفاداری لزوماً به معنای ارتباطگیری
با نویسنده و مشورت از او نیست. به معنی تصویرسازی واو به واو کلمات داستان هم
نیست. بلکه به این معنی است که به داستان اصلی لطمه وارد نشود. منظور از داستان
اصلی هم در وهله اول مضمون آن است.
فرض
کنید نویسندهای در کتاب خود شخصیتی دارد که دو زن گرفته و رویکردی هم که به این
موقعیت داشته منفی بوده، اما کارگردان اثر را خوانده، شخصیت را با دو زن در داستان
اقتباسی آورده اما رویکرد مثبت به آن داده. این کار اقتباس نیست و دیگر نباید
اعلام شود این اثر بر اساس داستان فلانی ساخته شده است. چراکه نویسنده تمام تلاشش
را کرده آن موقعیتها و شخصیتها را طراحی کند که حرف دیگری بزند و اثر دیگری از
خود به جا بگذارد و کارگردان با قلب آن، نهتنها داستان، بلکه هدف نویسنده را نیز
تخریب کرده است.
این
گفته نیز نمیتواند درست باشد که چون ادبیات و آثار نمایشی دو زبان متفاوت برای
روایت دارند، داستان باید در اقتباس دستخوش تغییر شود. سینما دنیای دیگری نمیسازد،
بلکه تنها آن را با زبان دیگری تعریف میکند. ادبیات و سینما هر دو در عمل کار
روایت را انجام میدهند و تنها برای این کار از مصالح متفاوت استفاده میکند. درنتیجه
به خانه اول برمیگردیم. کارگردانهایی که داستانهای بیشتری مطالعه میکنند و با
ساختار روایت آشنایی بیشتری دارند، ساختههای جذابتری هم تولید میکنند.
زندگینامه:
مصطفی
خرامان متولد 34 در تهران است. او در کنار انتشار کتابهایی مانند «ماجراهای پسر
سرکار عبدی»، «سرنخ در ویترین»، «شبگرد ناشی»، «صلح بدون آشتی»، «فرشتهها از کجا
میآیند» و «آرزوی سوم» نقدهای متعددی نیز در حوزه ادبیات در سابقه دارد.
خرامان
مدیر تولید نشر شهر، مدیر فرهنگی نشر افق، مدیر گروه کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی
و عضو هیئتمدیره انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بوده و جوایزی مانند کتاب
برگزیدهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، برگزیده جشنواره سلام، کتاب برگزیدهی
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و کتاب منتخب ایران برای آی.بی.بی.وای را نیز برای
کتابهایش دریافت کرده است.